او خواهد آمد

اللهم اجعلنی من خیر انصاره و اعوانه.... و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه...

او خواهد آمد

اللهم اجعلنی من خیر انصاره و اعوانه.... و السابقین الی ارادته و المستشهدین بین یدیه...

او خواهد آمد

"الناس علی دین ملوکهم..."
.
.
.
یعنی می‌شود...

ما هم بر همان دین سید علی باشیم؟!...


*اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک...

یاعلی

پیام های کوتاه
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

شب های جمعه

سادات | پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۲، ۰۸:۲۰ ب.ظ

من و شور و نوا، شب‌های جمعه

و قلبی مبتلا، شب‌های جمعه

قیامت می شود در صحن قلبم

به یاد کربلا، شب‌های جمعه

نگاهی کن به چشم بیقرارم

که بارانی تر از ابر بهارم

 فقط یک آرزو مانده به سینه

هوای دیدن شش‌گوشه دارم

نگاهی کن به اشک و آه جاری

ندارم توشه ای غیر از نداری

مرام توست لطف و دستگیری

مگر ما را تو تنها می گذاری؟

  • سادات

نظرات  (۸)

ان شاالله  قسمت همه ی عاشقانش بشه  زیارت کربلا
پاسخ:

حضرت عشق عجب کرببلایی دارد

 گنبد و بارگه و صحن و سرایی دارد

دیده بگشا وُ حریم علوى را بنگر

شب جمعه حرمش حال و هوایى دارد

  • سجاد مؤذنی
  • توصیه های یک دیپلمات به عباس بن علی (ع)

    آقا جان سلام!
    راستش خیلی وقت بود که می خواستم چند کلمه خودمانی با شما درد دل کنم. نمی دانم! شاید هر کس دیگر غیر از شما بود، از کلمه درد دل استفاده نمی کردم. شاید صراحتا می گفتم می خواهم چند خط انتقاد کنم، گله کنم یا یک چیزی توی همین مایه ها! اما خب چه کنم که احترام شما خیلی واجب است و الان هم که دارم این حرف ها را می زنم، دست و پایم می لرزد و قلبم دارد از جا کنده می شود.
    قبلش البته باید این نکته را بگویم که بنده خودم از ارادتمندان شما هستم و همین مراسم عزاداری دهه ی اول محرم، که همه ساله توی وزارت خانه برگزار می شود به همت من بوده و خودتان هم که حتما شاهد بوده اید که چقدر تلاش می کنم تا این مراسم با مشارکت هرچه بیشتر کارکنان وزارت برگزار شود.
    منظور اینکه یک وقت خدایی نکرده از حرف هایی که می خواهم بزنم سوءتفاهم پیش نیاید!!
    می دانید آقا جان؟! چند وقت است دارم به این فکر می کنم که آیا نمی شد جوری عمل کرد که در عاشورای سال ۶۱ هجری آن فاجعه ی بزرگ پیش نیاید؟! واقعا نمی شد؟!
    با کمال معذرت و با همه ی احترامی که برای شما قائلم باید بگویم که در این ماجرا دو طرف افراط کردند!! به نظر من اگر کمی تدبیر و عقلانیت به خرج داده می شد، این فاجعه پیش نمی آمد! به نظر من، ما مصالح جبهه ی قلیل و ضعیف حسینی را نادیده گرفتیم و با دست خودمان بهترین نیروهای ایمانی و ارزشیِ زمانه را به مسلخ بردیم!
    ما امروز در حرفه ی خودمان اصطلاحی داریم با عنوان «رایزنی دیپلماتیک»! من هرچه فکر می کنم می بینم با رایزنی های دیپلماتیک می شد جلو این فاجعه را گرفت! شوخی که نیست! سر پسر پیغمبر خدا و بهترین اعوان و انصارش بر نیزه ی جفا رفت و اهل بیت مظلوم و زن و بچه ی معصومش، چهل روز آواره ی سفر اسارت شدند آن هم با آن اوصافی که می دانید و می دانیم! آیا این هزینه ی کمی بود؟! آیا ارزش نداشت برای جلوگیری از این هزینه ی گزاف، با طرف مقابل راه می آمدیم و اینقدر روی موضع خودمان پافشاری نمی کردیم؟!
    فدایتان شوم؛ لطفا احساسی برخورد نکنید! بیایید کمی منطقی باشیم!!
    یک طرف یک لشگر سی هزار نفری با پیشرفته ترین تجهیزات نظامی و با ثروت انبوه و امکانات مادی فراوان و یک طرف دیگر هفتاد و دو نفر. فقط هفتاد و دو نفر. عقل چه حکم می کند؟! نه! واقعا عقل چه حکم می کند غیر از رایزنی و تعامل؟!
    بالاخره آدم هر قدر هم که پلید باشد دیگر از شیطان که بدتر نیست! هست؟! شمر و عمر سعد خیلی که بد بودند، نهایتاً شیطان بودند! خب؛ ما الان در کشور خودمان داریم این مسیر را تجربه می کنیم. داریم با شیطان مذاکره می کنیم. آن هم شیطان بزرگ! البته حواسمان خیلی جمع است که یک وقت کلاه سرمان نرود! گفته ایم مذاکره باید برد-برد باشد. یعنی هم ما که در جبهه ی حق هستیم سود کنیم و هم شیطان!!
    خب آیا بهتر نبود همین مدل در کربلا هم پیاده می شد و ما نیروهای ارزشمند و بی نظیر جبهه ی حسینی را به این راحتی از دست نمی دادیم و به موازات آن، مخفیانه به کادرسازی و یارگیری و تربیت نیروی مضاعف می پرداختیم تا احیانااگر خدایی نکرده یک روز ضرورت اقدام نظامی هم پیش آمد، با عده و عُده ی کافی و از موضع قدرت وارد عرصه ی نبرد می شدیم؟!
    مثلا خود شما آقا جان! من شنیده ام شب عاشورا برایتان امان نامه آورده اند. خب این یعنی یک فرصت بسیار عالی! در دیپلماسی، ما به این جور اقدامات از طرفل دشمن، اصطلاحا می گوییم «چراغ سبز»! شاید می شد به بهانه ی این اقدام جلسه ای ترتیب داده شود، چانه زنی شود، بده بستانی انجام شود! ولی شما به راحتی این فرصت را از دست دادید و با یک ادبیات تند، امان نامه را رد کردید!
    ببینید آقا جان! من نمی گویم که شما باید امان دشمن را می پذیرفتید و حسین را رها می کردید. زبانم لال… خاک بر دهانم…
    حرف من این است که آوردن این امان نامه می توانست یک فرصت باشد برای رایزنی و مذاکره حداقل برای رفع تحریم آب! بگذریم اصلا…
    حرف در این باره زیاد است.
    راستی آقا جان باز هم بگویم این حرف ها همه اش از سر دلسوزی بود هاا! و گرنه من شما را بی نهایت دوست دارم!
    مخلص شما: دیپلمات
  • سجاد مؤذنی
  • شکاف های زندگی!

    اگر در زندگیتان شکاف هایی هست؛

    دلیل آن این است که در بندگیتان برای خدای متعال کم گذاشتید..


    آیت الله عبدالکریم حق شناس
  • سجاد مؤذنی
  • مرحوم مقدس اردبیلی زنی داشتند که ایشان را دائما می وبید و به ایشان ناسزا می گفت! شخصی روزی نزد مقدس رفت و به ایشان گفت: این زن شایسته شما نیست شما با این بزرگی حیف است چنین همسری داشته باشید. طلاقش دهید و راحت شوید!!!
    مقدس اردبیلی فرمود: این زن برای من نعمت است؛ چرا که وقتی بیرون از خانه همه من را بزرگ می شمارند احساس بزرگی می کنم؛ و وقتی به خانه می آیم این زن مرا ذلیل می کند و به من می فهماند که هیچ نیستم و بزرگ فقط خداست و مرا از خطر نفس دور می کند و به خاطر صبری که در کنارش می کنم نزد خداوند متعال مأجور هستم و در قیامت هم امید دارم با حضرت ایوب همنشین باشم چرا که پیامبر (ص) فرمود: هرکس بر اخلاق بد همسرش صبوری کند در بهشت با ایوب پیامبر همنشین می باشد .
  • سجاد مؤذنی
  • خواب دیدم خواب اینکه مرده ام

    خواب دیدم خسته و افسرده ام

    روی من خروارها از خاک بود

    وای قبر من چه وحشتناک بود

    تا میان گور رفتم دل گرفت

    قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

    ناله می کردم ولیکن بی جواب

    تشنه بودم تشنه یک جرعه آب

    بالش زیر سرم از سنگ بود

    غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود

    خسته بودم هیچ کس یارم نشد

    زان میان یک تن خریدارم نشد

    هرکه آمد پیش حرفی راند و رفت

    سوره حمدی برایم خواند و رفت

    نه شفیقی نه رفیقی نه کسی

    ترس بود و وحشت و دلواپسی

    آمدند از راه نزدم دو ملک

    تیره شد در پیش چشمانم فلک

    یک ملک گفتا بگو نام تو چیست

    آن یکی فریاد زد رب تو کیست

    ای گنهکار سیه دل بسته پر

    نام اربابان خود یک یک ببر

    در میان عمر خود کن جستجو

    کارهای نیک و زشتت را بگو

    ما که ماموران حق داوریم

    نک تو را سوی جهنم می بریم

    دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود

    دست و پایم بسته در زنجیر بود

    نا امید از هر کجا و دلفکار

    می کشیدندم به خفت سوی نار

    ناگهان الطاف حق آغاز شد

    از جنان درهای رحمت باز شد

    مردی آمد از تبار آسمان

    نور پیشانیش فوق کهکشان

    چشمهایش زندگانی می سرود

    درد را از قلب آدم می زدود

    گیسوانش شط پر جوش و خروش

    در رکابش قدسیان حلقه بگوش

    صورتش خورشید بود و غرق نور

    جام چشمانش پر از شرب طهور

    لب که نه سرچشمه آب حیات

    بین دستش کائنات و ممکنات

    خاک پایش حسرت عرش برین

    طره یی از گیسویش حبل المتین

    بر سرش دستار سبزی بسته بود

    بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

    در قدوم آن نگار مه جبین

    از جلال حضرت عشق آفرین

    دو ملک سر را به زیر انداختند

    بال خود را فرش راهش ساختند

    غرق حیرت داشتند این زمزمه

    آمده اینجا حسین فاطمه

    صاحب روز قیامت آمده

    گویی بهر شفاعت آمده

    سوی من آمد مرا شرمنده کرد

    مهربانانه به رویم خنده کرد

    گفت آزادش کنید این بنده را

    خانه آبادش کنید این بنده را

    اینکه اینجا این چنین تنها شده

    کام او با تربت من وا شده

    مادرش او را به عشقم زاده است

    گریه کرده بعد شیرش داده است

    بارها بر من محبت کرده است

    سینه اش را وقف هیئت کرده است

    اینکه می بینید در شور است و شین

    ذکر لالائیش بوده یا حسین(ع)

    دیگران غرق خوشی و هلهله

    دیدم او را غرق شور و هروله

    با ادب در مجلس ما می نشست

    او به عشق من سر خود را شکست

    سینه چاک آل زهرا بوده است

    چای ریز مجلس ما بوده است

    خویش را در سوز عشقم آب کرد

    عکس من را بر دل خود قاب کرد

    اسم من راز و نیازش بوده است

    خاک من مهر نمازش بوده است

    پرچم من را بدوشش می کشید

    پا برهنه در عزایم می دوید

    اقتدا به خواهرم زینب نمود

    گاه میشد صورتش بهرم کبود

    بارها لعن امیه کرده است

    خویش را نذر رقیه کرده است

    تا که دنیا بوده از من دم زده

    او غذای روضه ام را هم زده

    اینکه در پیش شما گردیده بد

    جسم و جانش بوی روضه می دهد

    حرمت من رابه دنیا پاس داشت

    ارتباطی تنگ با عباس داشت

    نذر عباسم به تن کرده کفن

    روز تاسوعا شده سقای من

    گریه کرده چون برای اکبرم

    با خود او را نزد زهرا می برم

    هرچه باشد او برایم بنده است

    او بسوزد صاحبش شرمنده است

    در قیامت عطر و بویش میدهم

    پیش مردم آبرویش میدهم

    باز بالاتر به روز سرنوشت

    میشود همسایه من در بهشت

    آری آری هرکه پا بست من است

    نامه ی اعمال او دست من است

  • سجاد مؤذنی
  •  نظر امام خامنه ای در مورد اعتدال :

    بعضی ها با نام عقلانیت، با نام اعتدال ، با نام پرهیــز از جنجال و دردسر بین‌المللی ،
    می خواهنـد از مبانـی انقلاب و اصـول انقلاب کم بگذارنـد!
    این نمی شــود؛
    این نشانــه‌ی بی‌صبـری و نشانـه‌ی خسته شدن است.
    (۱۳۸۷/۶/۱۹)
  • سجاد مؤذنی
  • ﴿مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا...
    هر کس کار نیکى بیاورد ده برابر آن [پاداش] خواهد داشت... (۱۶۰)

    ﴿پیامبر اکرم (ص): در بهشت خانه ایست که به آن خانه شادی می گویند؛ به آن در نمی آید مگر آن کس که کودکان را شاد کند.

    کودکانی با چهره های معصوم و لباس های وصله دار،

    نداری شان بر روح ما سوهان می‌کشد و بی اختیار حس نوع دوستی را در ما زنده می‌کند،

    بی‌اختیار می ایستیم و اگر چه جنسشان را احتیاج نداریم، اما باز می‌خریم...

    نمی توانیم کودکی را ببینیم که برای 500 تومان التماس می‌کند...


    وقتی مردم جامعه دست رد بر سینه پر درد و سوخته ی فقرا می زنند،

    آن ها چاره ای جز پناه آوردن به مشاغل کاذب و مفسده انگیز (از قبیل دزدی، فروش مواد مخدّر، فیلم های مبتذل و ...) ندارند

    و در پاره ای از موارد در اثر شدّت فقر و نداری

    پا را فراتر نهاده و به مفاسد اخلاقی (خود فروشی و ...) که اساس و بنیان نظام اخلاقی و رفتاری یک جامعه را بر هم می زند، روی می آورند.

    اگرچه فقر و تنگدستی، مجوّز روی آوردن به چنین رفتارهای غیر انسانی و ناشایست نمی باشد

    ولی به هرحال مردم جامعه، از نظر صبر و شکیبایی همه در یک سطح نیستند،

    گروهی در اثر عمق ایمان و باور درونی به خدای عالم، طعم تلخ فقر و نداری را در کام وجود خود تحمّل کرده و ظاهر خود را چون انسانی بی نیاز حفظ می نمایند، به گونه ای که زبان به شکوه و گلایه نگشوده و دست نیاز به سوی دیگران دراز نمی کنند،

    این ها به قول معروف، صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشته اند

    و در مقابل عده قابل توجه ای از فقرا، از این صبر و تحمّل برخواسته از ایمان بی نصیب هستند و لذا تا زمان محدودی می توانند طعم تلخ فقر و نداری را تحمل نمایند و بالاخره روزی فرا می رسد که کاسه صبرشان لبریز گشته و سرمایه ی عظیم ایمان خود را به باد فنا داده و برای خاموشی آتش فقر و تنگدستی به رفتارهای ناشایست و غیر انسانی روی می آورند.

    این ما هستیم که باید این قشر آسیب پذیر جامعه را از مرداب فساد و فحشا نجات دهیم، تا در سیل ویرانگر فقر و نداری غرق نشوند.

    اسلام برای درمان این درد اجتماعی، راه حل بسیار مفید و کارآمدی را پیشنهاد می دهد و این نمی شود مگر از طریق صدقه، خمس، زکات.

    پس بیاییم وجدان خفته خود را از خواب غفلت بیدار نماییم

    و در مقابل قشر محروم جامعه احساس مسئولیت نموده و درصدد حل مشکلات آنها برآییم...


    ﴿مَّثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنبُلَةٍ مِّئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ

    مَثَل صدقات‏) کسانى که اموال خود را در راه خدا انفاق مى‏کنند همانند دانه‏اى است که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه‏اى صد دانه باشد؛ و خداوند براى هر کس که بخواهد (آن را) چند برابر مى‏کند، و خداوند گشایشگر داناست‏. (۲۶۱)

  • سیدعلی حسینی
  • من و این روضه ها الحمدلله
     من و یاد شما الحمدلله
    من و ماه محرم زنده بودن
     بود حُسن عطا الحمدلله
    نبودم، حق مرا سینه زنت کرد
     شدم اهل بکا الحمدلله
    من از دامان پاک مادر خود
     تو را گشتم گدا الحمدلله
    من از هیئت هزاران خیر دیدم
     شدم حاجت روا الحمدلله
    سیاهی عزایت نور محض است
    که گشته رزق ما الحمدلله
    رسد روزی که در سجده بگویم
     رسیدم کربلا الحمدلله؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">