اذن خدا...
سلام
دو روز قبل یه ویروسی اومده بود تو بدن ما و ما رو خونهنشین کرد، ما تا صبح طاقت آوردیم (سختترین شب عمرم) و دیروز صبح رفتیم دکتر (جسارت نشه، ولی بنده هیچ اعتقادی به پزشکای مدرن امروزی ندارم، ولی چون نوبت گرفتن از دکتر طب سنتی زمان میبرد، خلاصه اجباراً رفتیم درمانگاه دانشگاه خودمون، چون خلوت بود) خلاصه یه سرم و آمپول نوش جان کردیم، و کلی قرص بهمون دادن و گفتن تا شب حتماً خوب میشی...
بنده کلاً اعتقادی به قرص ندارم، قرصها رو نخوردم (چون ربطی به درد من نداشتن!)
شب شد و من همچنان در همان ویروس بودم که شب همسر جان زحمت کشیدن رفتن پیش دکتر طب سنتی و بجای بنده شرح حال دادن! و دارو برام آوردن (داروهای طبیعی) با یه کاغذی که نحوه مصرف رو توضیح داده بود. داروها رو استفاده کردم ساعت 12 شب بود همینجوری به سرم زد نسخه رو نگاه کنم دیدم نوشته:
درمان به اذن خدا
با دیدن این جمله یه حس آرامشی گرفتم که نگو و الحمدلله به 5 ساعت نکشید که حالم خوب شد.
خدایا شکر بخاطر نعمت بزرگ سلامتی.
به اذن خدا نوشت:
مگر میشود بدون اذن او بنده تا شب حتماً خوب شوم، انگار یادت رفته شما فقط وسیلهای و درمان از اوست.
- ۹۴/۰۶/۰۲